نوشته های کوتاه یک پیانیست غیر حرفه ای

Le Tunnel d’Or


خاطرات و آموزه هایی را که در کودکی به گونه ای دیگرگون و از مسیری متفاوت با آموزه های کلیشه ای پدران و مادران و قالب های تهوع آور مدرسه در روحمان در گوشه ای به ظاهر یکسره فراموش شده اندوخته ایم، تا لحظه مرگ همواره در میان نوای موسیقی ای، تماشای صحنه ای، یا حتی گذر ناگهانی نسیمی آلوده به  بوی ساحل باز می شناسیم. اولین بار که کلمات و جملات زبان فرانسه را شنیدم پنج یا شش ساله بودم. وقتی مردی ریشو و چاق در تلویزیون به فرانسه شروع به صحبت کرد، من که در حال نقاشی کشیدن بودم آنچنان حس ناشناخته ی لذت ناکی را در میان آن واژه ها یافتم که ناخودآگاه سرم را از روی کاغذ بلند کردم تا منبع آن صوت ماورایی و آن ابهام جادویی را بیابم، ابهامی که شبیه سرچشمه اصلی همه عشق های دنیایی مان به دلدار، یعنی ناشناخته و رمز آلود بودن وجود اوست. در آن لحظه که حس کردم به ورطه ای صلب و سراسر به رنگ گندم پرتاب شده ام نمی دانستم که عشق به آن زبان به آرامی در من در حال شکل گرفتن است، بدون آنکه حتی واژه «زبان» را به درستی درک کنم و بدانم که لمس این دلدار و قدم نهادن در آن گندم زار رمزآلود سالها بعد برایم میسر می گردد. امروز، که قواعد آن زبان را فرا گرفته ام شاید دیگر غلظت مبهم تلفظ واژه ای چون اوانتووغ برایم به مانند سابق که نمی شناختمش نباشد و هرگاه ترانه ای فرانسوی را می شنوم  دیگر از آن جنبه رمزآلود و ثقیل واژگانش به اوج لذت نرسم اما همچنان به ناگاه به همان پهنه صلب و یکدست به رنگ گندم پرتاب می شوم، پهنه ای که این بار ردپاهای فراوانی را در آن می بینم.

Regarde, il gèle, là sous mes yeux
Des stalactites de rêves, trop vieux
Toutes ces promesses, qui s’évaporent
Vers d’autres ciels, vers d’autres ports

Et mes rêves s’accrochent à tes phalanges
Je t’aime trop fort, ça te dérange
Et mes rêves se brisent sur tes phalanges
Je t’aime trop fort
Mon ange, mon ange

De mille saveurs, une seule me touche
Lorsque tes lèvres, effleurent ma bouche
De tous ces vents, un seul m’emporte
Lorsque ton ombre, passe ma porte

Et mes rêves s’accrochent à tes phalanges
Je t’aime trop fort, ça te dérange
Et mes rêves se brisent sur tes phalanges
Je t’aime trop fort
Mon ange, mon ange

Prends mes soupirs, donne-moi des larmes
A trop mourir, on pose les armes
Respire encore, mon doux mensonge
Que sous ton souffle, le temps s’allonge

Et mes rêves s’accrochent à tes phalanges
Je t’aime trop fort, ça te dérange
Et mes rêves se brisent sur tes phalanges
Je t’aime trop fort
Mon ange, mon ange

Seul sur nos cendres, en équilibre
Mes poumons pleurent, mon cœur est libre
Ta voix s’efface, de mes pensées
J’apprivoiserai, ma liberté

Et mes rêves s’accrochent à tes phalanges
Je t’aime trop fort, ça te dérange
Et mes rêves se brisent sur tes phalanges
Je t’aime trop fort
Mon ange, mon ange

نگاه کن به قندیلک های رویاها،
که دیر زمانی ست،
اینجا در زیر چشمانم شکل می گیرد،
به همه این امیدها،
که به سوی دیگر آسمانها، به سوی دیگر دروازه ها،
در حال تبخیرند،

و رویاهای من به بند انگشتانت گره می خورد،
بی نهایت دوستت دارم، هر چند این تو را آزار می دهد،
و رویاهایم بر روی بند انگشتانت می شکند،
فرشته من، فرشته من

از هزاران نجات دهنده، تنها یکی مرا لمس می کند،
هنگامی که لبهایت بر لبهایم قرار می گیرد،
از میان همه این بادها، تنها یکی مرا با خود می برد،
هنگامی که سایه ات بر درب اتاقم می گذرد،

و رویاهای من به بند انگشتانت گره می خورد،
بی نهایت دوستت دارم، هر چند این تو را آزار می دهد،
و رویاهایم بر روی بند انگشتانت می شکند،
فرشته من، فرشته من

آهم را بگیر، اشکم را بده،
آنگاه که خود را بسیار نزدیک به مرگ می بینیم،
به ناچار تسلیم می شویم،
( در ترجمه این جمله اطمینان ندارم! A trop mourir, on pose les armes )
دوباره نفس بکش دروغ دلپذیر من،
که زمان با نفس های تو جریان می یابد،

و رویاهای من به بند انگشتانت گره می خورد،
بی نهایت دوستت دارم، هر چند این تو را آزار می دهد،
و رویاهایم بر روی بند انگشتانت می شکند،
فرشته من، فرشته من

تنها، بر روی خاکستر خاطراتمان،
آرام و ثابت،
ریه هایم می گرید،
اما قلبم آزاد است،
و صدای تو به آرامی از اندیشه ام محو می شود،
من آزادی ام را رام خواهم کرد.

و رویاهای من به بند انگشتانت می چسبد،
و بسیار دوستت دارم، هر چند این تو را آزار می دهد،
و رویاهایم بر روی بند انگشتانت می شکند،
فرشته من، فرشته من.

( ترجمه: سامان )
( نام ترانه: Le Tunnel d’Or  از گروه AaRON  به خوانندگی
Simon Buret)
==========
پی نوشت I: دانلود ترانه Le Tunnel d’Or
پی نوشت II: این پست را به آیات زمینی تقدیم می کنم؛ هادی که سلیقه موسیقایی اش را دوست دارم.

46 پاسخ

  1. زبان فرانسه از تغزلي ترين زبان هاي دنياست و در كنار آلماني و اسپانيايي از موسيقايي ترين ها. ولي خب زبان فارسي يه ويژگي داره كه هيچ زباني نداره و اون انعطاف در برابر زبان هاي ديگره. يعني اينكه يه فارسي زبان هر زبان ديگه رو خوب ياد بگيره مي تونه مثل كسايي كه اون زبان زبان مادرزاديشونه صحبت كنه ولي مثلا يه فرانسوي نميتونه انگليسي رو درست مثل انگليسي ها و يا فارسي رو مثل فارسي زبان ها صحبت كنه. از اين لحاظ نعمت بزرگي نصيبمون شده كه فارسي زبان به دنيا اومديم. نه؟

    راستي ممنون از حضور هميشگي ت در خلوتگاه سينمازاد!

    17 آوریل 2010 در 5:29 ق.ظ.

  2. Good song, good translation, and good luck.

    17 آوریل 2010 در 5:35 ق.ظ.

  3. آهنگ رو گوش کردم ..زیبا بود …

    چقدر غبطه خوردم بهت که زبان به این سختی رو تونستی یاد بگیری در حالیکه من هنوز انگلیسیم می لنگه …

    17 آوریل 2010 در 6:33 ق.ظ.

  4. حسی که درباره زبان فرانسه داری من درباره اشعار کلاسیک زبان مادری خودم دارم و به نظرم حقیقتی ست که فارسی شکر است
    ترجمه ات هم به نظرم خیلی روان و یک دسته
    ترانه رو هم دارم دانلود می کنم…

    17 آوریل 2010 در 6:35 ق.ظ.

  5. راستی یه نگاهی به این بندازhttp://www.tehraner.com

    17 آوریل 2010 در 6:36 ق.ظ.

  6. زبان فرانسه زبان سختی هست..اما همین انگیزه که در مورد یادگیریش داشتی خیلی فراگیری اونو برات آسون کرده.. 🙂

    17 آوریل 2010 در 6:53 ق.ظ.

  7. mehr

    این خاطره ها یی که می گوی به دور از آموزه های کلیشه ای مان داریم را خوب می فهمم رفیق. برای من صدای نی چنین حسی دارد. مرا مست میکند.
    و اما ترانه زیبا بود. ممنون برا لینک دانلود و ترجمه ی عالی.

    17 آوریل 2010 در 8:21 ق.ظ.

  8. از تشبیه های زیبای این ترانه خیلی لذت بردم،هرچند که این قضیه به قریحه ی خوب تو به عنوان مترجم مربوط میشه!
    تشبیه هایی مثل:»قندیلک های رویاها»،»دروغ دلپذیر من»،»ریه هایم می گرید» و این جمله آخر که محشر بود»من آزادی ام را رام خواهم کرد»…

    از اونجایی که زبان وفرانسه بخش اعظمی از ادبیات جهان رو در بر میگیره بنابراین تو در دریایی شناوری که من و خیلی ها هنوز به ساحل اون هم نرسیدیم…
    موسیو !
    ممکنه یه نقشه خوب و یه مسیر خوب برای رسیدن به دریای فرانسه به من معرفی کنید؟
    مقسی…:-)

    17 آوریل 2010 در 8:28 ق.ظ.

  9. به پاس علاقه مندیم به شعرای فرانسوی این شعر دوست داشتنی وعاشقانه رو از» پل ورلن» بهت تقدیم می کنم:
    تو به نقش قهوه اعتقاد داری
    به پیش‌بینی، به بازی‌های بزرگ
    من فقط به چشم هایت.
    تو به قصّه‌ی پریان
    به روزهای نحس، به رویا
    من فقط به دروغ‌هایت.
    تو به خدایی مبهم
    به قدّیسی مشخّص
    به این درود برای آن درد
    من فقط به لحظات آبی و صورتی
    که می‌افشانی بر من
    در لذّت شب‌های بیداری!
    و چنان عمیق است ایمانم
    به تمام باورهایم
    که زنده هستم فقط برایت…

    17 آوریل 2010 در 8:33 ق.ظ.

  10. خيلي زيباست . خيلي زيباست تصوير ِ انگشت ها توي ِ شعر . من با دست ها زندگي ها كرده ام

    17 آوریل 2010 در 11:51 ق.ظ.

  11. آخ که منم می خوام برم یاااااااااااااااااااد بگیرم فرانسه رو…..آخ!

    17 آوریل 2010 در 12:20 ب.ظ.

  12. دوست من، واقعا هیچ کسی نمی تونه چنین توصیف قشنگی از علاقش بیان کنه.
    و همین طور ترجمه ی بسیار خوبی داشتی . انتخاب کلماتت واقعا حس آهنگ رو به خوبی می رسونه و حتی آدم می تونه با آهنگ همخوانی کنه .

    17 آوریل 2010 در 12:29 ب.ظ.

  13. وووو
    شکه شدم سامان عزیز
    و به رسم مردی و رفاقت
    جلوی تو تعظیم می کنم
    یادت باشد روزی که دیدمت خنده تو رو ببوسم /
    شما خود استاد موسیقی هستی رفیق /
    ما شاگردی می کنیم .

    ممنون از هدیه ای که به من دادی .
    برای همیشه نگه می دارمش /

    هادی
    آیات زمینی

    17 آوریل 2010 در 2:47 ب.ظ.

  14. zaban bi tardid az shegeft angiztarin moohebathaye elahi ast. bi zaban hich shenakhti nist hich tafakori nist. che behtar ke zaban ziba va ahangig ham bashad mesle french

    18 آوریل 2010 در 7:15 ق.ظ.

  15. سلام دوست عزیز مرسی به من سر زدین؛ وبلاگتون دلنشینه؛ پست این دفعه تون خیلی شیرین بود همیشه دلم میخواست فرانسه بلد بودم خوب تا الان که نشده؛ شعر انتهایی نیز خیلی قشنگ بود
    و شب ها که نفس گنگ شهر در شب میپیچد رویاهایت هنوز در سرم چه شادمانه میپیچد

    18 آوریل 2010 در 10:36 ق.ظ.

  16. سخته ها!دمت گرم

    18 آوریل 2010 در 3:30 ب.ظ.

  17. سعید پارسا

    جه ترانه ی قشنگی بود سامان.

    18 آوریل 2010 در 6:17 ب.ظ.

  18. مینا

    سلام . ممنون که به وبلاگ من سرزدین . اسم بسیار زیبایی داره وبلاگتون . من وقتی خواهرم پیانو میزنه مست میشم . هر چند که خودم سنتور میزنم و موسیقی اصیل ایرانی دوست دارم ولی از موسیقی کلاسیک مخصوصا اگر خواهرم بنوازه بسیار لذت میبرم . از جمله زیر خیلی خوشم اومد :
    خاطرات و آموزه هایی را که در کودکی به گونه ای دیگرگون و از مسیری متفاوت با آموزه های کلیشه ای پدران و مادران و قالب های تهوع آور مدرسه در روحمان در گوشه ای به ظاهر یکسره فراموش شده اندوخته ایم، تا لحظه مرگ همواره در میان نوای موسیقی ای، تماشای صحنه ای، یا حتی گذر ناگهانی نسیمی آلوده به بوی ساحل باز می شناسیم

    18 آوریل 2010 در 7:12 ب.ظ.

  19. Je t’aime trop fort, ça te dérange
    (ترجمه ی جالبی بود )
    ————————————————————————-
    اما همچنان به ناگاه به همان پهنه صلب و یکدست به رنگ گندم پرتاب می شوم، پهنه ای که این بار ردپاهای فراوانی را در آن می بینم.
    ————————————————————————-
    سلام سامان ِ هنرمند …
    1بار گفتم , 1بار دیگه هم میگم …
    این پستت 1حس ِ متفاوت نسبت به پست های قبلی داشت …
    همچین زندگی رو در وجود ِ آدم زنده میکرد .
    توصیف های به کار برده در متن ِ خاطرات , ترجمه و موسیقی ِ مست کننده اش ، همه و همه پست ِ جدیدتو
    بـــــــــــی نظـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــیر کرده …
    بهت تبریک میگم …
    و به خودم ، که دوست هنرمندی مثلِ تو دارم !!!

    موفق باشی

    19 آوریل 2010 در 6:09 ق.ظ.

  20. این پستم اشتباهی است …
    آپم آقای نویسنده ی پیانیست …

    20 آوریل 2010 در 12:05 ب.ظ.

  21. درود جناب سام
    چه خوبه که مفهمی اونور آبیا چی میگن
    من نمی فهمم چی میگن ولی حس میکنم چی میگن
    پست پر مایه ای بود.تبریک میگم
    خوشحالم فرنگی میدونی
    بدرود

    20 آوریل 2010 در 4:09 ب.ظ.

  22. من که هیچ چی ، لیلی هم انتظار نداشت ترجمه فازسی آهنگ محبوبمان را این جا که فکر می کرد باید سرما بخورد ، ببیند

    به هر حال جالب بود
    (الآن تمام شد)

    20 آوریل 2010 در 5:41 ب.ظ.

  23. ر

    20 آوریل 2010 در 5:42 ب.ظ.

  24. upam…:-)

    21 آوریل 2010 در 6:01 ق.ظ.

  25. کلا تغییر هدر رو دوست دارم …

    21 آوریل 2010 در 7:42 ق.ظ.

  26. چاکرتیم … 😉

    21 آوریل 2010 در 9:16 ق.ظ.

  27. خوشحال شدم که خندوندمت واسه دقایقی …

    21 آوریل 2010 در 9:18 ق.ظ.

  28. خوشحال شدم که خندوندمت واسه دقایقی … 🙂 🙂

    21 آوریل 2010 در 9:19 ق.ظ.

  29. عالي بود سامان جان.ممنون.

    21 آوریل 2010 در 2:20 ب.ظ.

  30. حتی آنان که معنای زیستن را در حال می دانند برای درک حال به مخلوطی از گذشته‌های اثر گذار و آینده ای رویایی نیاز دارند.

    21 آوریل 2010 در 7:36 ب.ظ.

  31. بدترین جیز اینه که پرت شدن رو تجربه کنی اما نتونی بهش برسی!
    زبان فرانسه رو دوست میدارم
    و چیزهای دیگه ای که
    به هیچ کدوم نتونستم بریم!
    البته در شرف رسیدن به یکیشون هستم!

    22 آوریل 2010 در 5:13 ق.ظ.

  32. یادگیری یک زبان جدید یعنی قدم گذاشتن به یک دنیای جدید
    دنیایی که تو رو با یک نوع دگه ی زندگی اشنا میکنه .
    من هم در حال فراگیری این زبان هستم .
    دیر اومدم سالی سرشار از خوبی ها رو برات ارزو دارم .

    22 آوریل 2010 در 12:24 ب.ظ.

  33. فوق العاده بود…..
    عالی بود

    22 آوریل 2010 در 4:10 ب.ظ.

  34. سلام سامان عزیز.خوبی؟چندبار امدم و نوشته های اخیرت رو خوندم اما نمی تونستم کامنت بذارم.خوبی؟من نتونستم این آهنگ رو دانلود کنم.:(

    22 آوریل 2010 در 5:04 ب.ظ.

  35. و يادم هست اولين كلمه اي كه برام به فرانسه نوشتي:
    «Fou» !
    و اولين نوشته به زبان فرانسه كه برام از تجربه ي پس از مرگ همسرخياليت نوشته بودي؟!
    يادت هست ؟!
    سامان !
    همه ي اينها هنوز بعد از اين همه سال با منه:
    حرفها،‌ عادتها،‌ نوشته ها و نگاه هh
    «كوئليو» درست مي گفت سامان:
    «رؤياها زحمت مي برند!»

    25 آوریل 2010 در 1:56 ب.ظ.

  36. سلام من به روزم دوست عزیز دوست دارم نظر تون و بدونم

    25 آوریل 2010 در 2:41 ب.ظ.

  37. behradce

    سلام سامان جان. بلاگت انگیزه ای شد برام تا بیام وردپرس و بلاگفا رو تعطیل کنم. البته دلایل امنیتی هم بود. مرسی

    25 آوریل 2010 در 8:59 ب.ظ.

  38. ای برتر از خیال و قیاس و گمان و وهم
    وز هرچه گفته اند و شنیدیم و خوانده ایم
    مجلس تمام گشت و به آخر رسید عمر
    ما همچنان در اول وصف تو مانده ایم

    26 آوریل 2010 در 9:00 ق.ظ.

  39. جان من اينها كه شما اينقدر مي نويسي يعني ميني مال ؟!!!!!!

    7 مِی 2010 در 10:22 ق.ظ.

  40. و نوشته ها یت . . .

    7 مِی 2010 در 11:11 ق.ظ.

  41. خيلی‌ وقت نيست كه شنيدمش اما خيلی وقته كه دوسش دارم.

    Je ne sais pas
    pour qoui

    revenons à nos mouton …

    7 مِی 2010 در 1:04 ب.ظ.

  42. mahi

    c’est magnifique mon cher . j’adore .

    2 جون 2010 در 3:27 ب.ظ.

  43. از بهترین آهنگ هایی بود که اخیرا شنیدم
    مثل همیشه عالی

    9 ژوئیه 2010 در 11:41 ق.ظ.

  44. مهشید

    ترجمه بیسار زیبا و شاعرانه ای بود. تبریک می گویم.
    اگر اجازه دهید برای à trop mourir
    از بس کشته دادیم
    با آنگاه که بسیار کشته دادیم…
    را پیشنهاد می کنم.

    18 ژوئیه 2010 در 4:20 ب.ظ.

  45. مهشید

    De mille saveurs, une seule me touche
    Lorsque tes lèvres, effleurent ma bouche
    این ابیات احساس بسیار دلنشینی در من ایجاد می کند:
    از هزاران طعم تنها یکی من را تحت تاثیر قرار می دهد
    طعم تماس لبهایت بر روی لبهایم.

    18 ژوئیه 2010 در 4:30 ب.ظ.

  46. merci monseiur!
    je l’aime beaucoup..
    faransam ziad khoob nist felan dar hadde 2 3 term…
    ama be gamoonam baraye lezzat bordan az in no ahangha lazeme ke ba jediat edamash bedam!
    mamnoon.

    8 اکتبر 2010 در 8:26 ب.ظ.

برای مهشید پاسخی بگذارید لغو پاسخ